عاشقانه

آرام هستم مثل مزرعه ای که "ملخها"تمام محصولاتش را خورده اند دیگر نگران داسها نیستم.......این متنو خیلی زیاد دوس دارما.....
نوشته شده در شنبه 28 دی 1392برچسب:,ساعت 11:22 توسط سمیرا| |

شبها پرنده هایش میروند روزها ستاره هایش.....ببین....آسمان هم که باشی باز هم تنهایی......
نوشته شده در شنبه 28 دی 1392برچسب:,ساعت 11:16 توسط سمیرا| |

فانوسهای ده میدانند بیهوده روشن هستند و سگ های ده باخبرند که بیداری بی فایده اس....وقتی دزدها در روشنی روز به مهمانی کدخدای ده میروند....این متنو دوس دارم در حد ال کلاسیکو.....
نوشته شده در شنبه 28 دی 1392برچسب:,ساعت 11:15 توسط سمیرا| |

آنقدر عاشقانه زندگی کن که اگر رازهایت فاش شد بغض دنیا بشکند.....
نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:,ساعت 21:19 توسط سمیرا| |

برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست.....دلتنگی یعنی تو نیستی....
نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:,ساعت 21:18 توسط سمیرا| |

قطار باید اسیر ریل بمونه چون نتیجه آزادیش فاجعه اس......
نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:,ساعت 21:17 توسط سمیرا| |

خستگی را زندگی کرده ام میخواهم کمی هم زندگی را خسته کنم....
نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:,ساعت 21:16 توسط سمیرا| |

از لبخندت برای تغییر دنیا استفاده کن نگذار دنیا لبختد تو را تغییر بدهد...
نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:,ساعت 21:15 توسط سمیرا| |

زخمی ترین ساقه ی این جنگلم تیغ و تبری نیست که مرا نشناسد....
نوشته شده در جمعه 27 دی 1392برچسب:,ساعت 21:14 توسط سمیرا| |

خدایا یا نوری بیفکن یا توری......ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس میترسد....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:55 توسط سمیرا| |

قلابت را بدون طعمه بینداز اینجا پر است از ماهیانی که از زندگی سیر شده اند....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:54 توسط سمیرا| |

مانند شیشه شکستنم آسان بود ولی دیگر به من دست نزن اینبار زخمی ات خواهم کرد.....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:53 توسط سمیرا| |

به من گفت خراب....همان کسی که پاکی ام را به بهای آغوشش فروختم......
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:52 توسط سمیرا| |

دیگر از تنهایی خسته شدم به کلاغی زیرمیزی میدهم تا قصه ام را تمام کند....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:51 توسط سمیرا| |

دیگر پیامهایش نمیرسد سیم بانان را خبر کنید شاید کاجی افتاده باشد.......
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:50 توسط سمیرا| |

هر که مرا دید اورا نفرین کرد و من حواس خدارا پرت کردم که مبادا بشنود.....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:50 توسط سمیرا| |

بخدا دل " آلزایمر" نمیگیرد بفهمید آدمها....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:49 توسط سمیرا| |

پر از اشکم ولی میخندم به سختی به قول فروغ که میگفت شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی.....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:47 توسط سمیرا| |

قصه عاشقان و رفیقان قصه دمپاییای خوابگاس هیچوقت جفتشون پیدا نشد...
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:46 توسط سمیرا| |

با چشمان خیس دنبال قبرم میگشت یارش نبور روزی را که گفته بود گورت را گم کن.....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:45 توسط سمیرا| |

بیراهه ای که به کوچه ی عشق میرسید اشتباه نبود راه را اشتباه آمده بودم پشیمان نیستم....راهنما شدم...
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:43 توسط سمیرا| |

دیشب نمیدانستم ب کدام دردم گریه کنم.......کلی خندیدم...شاملو...
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:43 توسط سمیرا| |

بگذار سکوت قانون زندگی من باشد.....وقتی واژه ها درد را نمیفهمند....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:41 توسط سمیرا| |

به حرمت رفاقت هیسسس عشقم تو بغل رفیقم خوابش برده....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:40 توسط سمیرا| |

بغض ها را گاهی باید قورت داد عاشقانه را از پنجره تف کرد و درها را ب روی همه بست گاهی هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:39 توسط سمیرا| |

ازینجا که من هستم تا آنجا که تو هستی وجب به وجب دلتنگتم....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:37 توسط سمیرا| |

باران باشو ببار نپرس که کاسه های خالی از آن کیست....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:37 توسط سمیرا| |

خطش رو عوض کرد من موندم و تمام دوستت دارم هایی که هرگز تحویل داده نشد.....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:36 توسط سمیرا| |

یعنی میشود روزی برسد ک تو پشیمان برگردی به چشمانت زل بزنم بگویی هیس همه کابوس ها تمام شد؟؟؟؟......
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 15:34 توسط سمیرا| |

خواستم چشم هایش را از پشت بگیرم....

دیدم طاقت اسم هایی را که می گوید ندارم......

نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 14:6 توسط سمیرا| |

خدایا انتخاب واحد دنیا رو ک خودت برایمان انجام دادیکاش لااقل سیستم حذف و اضافه ای هم نازل میکردی خیلی از واحدها رو باید حذف کنم....
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 12:13 توسط سمیرا| |

وقتی نمیتونی جهت باد رو عوض کنی جهت بادبان هارو عوض کن.......
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 12:1 توسط سمیرا| |

افتاده درختی ک ب خود می بالید از داغ تبر ب خاک غم می نالید گفتم چ کسی ب ریشه ات زد گفتا انکه ب زیر سایه ام میخوابید
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 12:0 توسط سمیرا| |

وقتی همه یا گرگند یا گوسفند میخواهم چوپان باشم بگذار همدیگر را بدرند من نی میزنم.
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 12:0 توسط سمیرا| |

وقتی حداکثری وجود نداره بهتره آدم از حداقل ها لذت ببره
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 11:58 توسط سمیرا| |

گرگ همان گرگ است شغال همان شغال و بین این همه حقیقت تنها آدم است ک آدم نیست
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 11:58 توسط سمیرا| |

هیچکس در این دنیا سرش شلوغ نیست همه چیز ب اولویت ها برمیگردد
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 11:57 توسط سمیرا| |

۹۹درصد از نگرانی های ما هرگز اتفاق نمی افتد.... دیل کارنگی
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 11:56 توسط سمیرا| |

چترت را بگیر چشم های من بزرگ شده ی بارانند.
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 11:56 توسط سمیرا| |

زندگی باور دریاست در اندیشه ماهی در تنگ....سهراب سپهری
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,ساعت 11:55 توسط سمیرا| |


Power By: LoxBlog.Com